جدول جو
جدول جو

معنی زبانه زنان - جستجوی لغت در جدول جو

زبانه زنان
درحال زبانه کشیدن، درحال اشتعال
تصویری از زبانه زنان
تصویر زبانه زنان
فرهنگ فارسی عمید
زبانه زنان
(زَ نَ / نِ زَ)
زبانه زننده. زبانه کش. زبانه زن. مشتعل:
به آب ماند شمشیر او گر آب
سرشته باشدبا آتش زبانه زنان.
فرخی.
چه گوید و چه گمانی برد که خار درشت
چه کرد خواهد با آتش زبانه زنان.
فرخی.
بصلح چیست، بصلح آفتاب روشن روی
بخشم چیست بخشم آتش زبانه زنان.
فرخی.
هرآینه که همی روشنی بچشم آید
کجا فروخته شمعی بود زبانه زنان.
فرخی.
آتش از حلق او زبانه زنان
بیت گویان و شاخشانه زنان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبانه زدن
تصویر زبانه زدن
شعله کشیدن آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبانه زن
تصویر زبانه زن
زبانه کش، شعله کش
فرهنگ فارسی عمید
(زَ نَ / نِ کَ / کِ)
در حال اشتعال. رجوع به زبانه زنان شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
شعله ور شدن. زبانه کشیدن آتش. اضطرام. التظاء. (منتهی الارب) (زوزنی). التهاب. (منتهی الارب). تضرﱡم. (زوزنی). تلظّی. (زوزنی) (ترجمان القرآن) (دهار) (منتهی الارب). تلفﱡظ. حجم. حجوم. (منتهی الارب). لظی. (دهار) (منتهی الارب). لهب. لهیب. (منتهی الارب) :
گر برفکند گرم دم خویش بگوگرد
بی پود ز گوگرد زبانه زند آتش.
منجیک.
حق تعالی عذاب را سوی ایشان فرستاد و آتش زبانه همی زد. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار). و حرارت تموز از چهرۀ هاجره شرار می انداخت و لهیب التهاب او زبانه میزد. (سندبادنامه ص 253). شرارت شوق در دلش زبانه زدن گرفت. (سندبادنامه ص 237).
زبان گر برزد از آتش زبانه
نهادم با دو لعلش در میانه.
نظامی.
بخاطرم غزلی سوزناک میگذرد
زبانه میزند از تنگنای دل بزبان.
سعدی.
آتش خشم اول در خداوند خشم افتد آنگاه زبانه بر خصم زند. (گلستان سعدی). چون سرحقه بگشاد اژدها بر روی او جست، پس آتش بدان اژدها زبانه زد و بسوزانید. (تاریخ قم ص 13)
لغت نامه دهخدا
(چِ دَ / دِ)
شعله کش. مشتعل. زبانه کش: و آتش خشم بهرامشاه و مؤیدالدین بر قاعده زبانه زن. (بدایع الازمان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زبانه قپان
تصویر زبانه قپان
ناژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانه زدن
تصویر زبانه زدن
شعله زدن زبانه کشیدن مشتعل شدن، شعله کش مشتعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبانه زدن
تصویر زبانه زدن
((~. زَ دَ))
مشتعل شدن
فرهنگ فارسی معین